عاشق تنها



التماس مال دیروز بود ، مال وقتی بود که ساده بودم …
الان میخوای بری ؟
هـــــــــیـــــــــس !!!
فقط خداحافظ

سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

با توام پسر جان...

بـآ تــــوآم پِسـَــر جــآن(!)
دُختـَـرے کـہ مَسخـَــره بآزے درميـــآره،
نِگــآت مے کُنـــہ و چِشمهآش بـَــرق مے زنـہ
و زير لـَب مے گہ عزيـــزم....
دُختــَــرے کـہ بــِـدون تـَرس و مُحکـَمـ, هَمــہ جـآ دَستـآشــو دورت حَلقــہ ميکنـہ
دُختــَــرے کـہ روسـَرے بــَـد رَنـگ رو کـہ بـَرآش خـَـــريدے سَـــر مے کُنــــہ
و ميــآد به ديدَنــت....
دُختــَـرے کـہ وَقتـے قَـَــدم مے زَنيد و يــہ پسر خـــوش تيپ تر مے بيــنہ
خودِش رو بيشتـَــر مے چسبونـــہ بهــت...
دُختــَـرے کـہ دستـآت رو تــو چــرآغ قــرمزِ خيآبونــآ مُحکَمتــر ميگيــره
دُختـَــرے کـہ وَقتـــے از هَمــہ شآکـــے هستـے و دآد مــے زَنــے
هيچـــے نمـے گہ، فَقَط آروم دَستتو مـــے گيره....
دُختــَـرے کـہ وَقتــے دآرے حـَرف ميزَنــے تـو صورَتت لَبخَنــد ميزَنــہ
دُختـَــرے کـہ وَقتــي تــو خُودتــي, قِلقِلکـت ميـــده؛
دُختـَــرے کـہ روز زَن بَـــرآش يــہ شآخـــہ گل مـے خـَــرے
بـآ يـہ لَبخنــد غَمگيـــن مے گـہ مُهـــِم خودِتـــے....
اين دُختــــرو حَـــق ندآرے اَذيــت کُنــے(!)

دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

باران که مى بارد
باید آغوشى باشد
پنجره نیمه بازى
موسیقى باران
بوى خاک..
سرماى هوا..
گره کور دست ها و پاها
گرماى عریان عاشقى
صداى تپش قلب ها
باران که مى بارد باید کسى باشد..

دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

شب…!
من…!
تنهایی…
و سیگاری که سروته روشن شد!!
آخرین رفیقم را اشتباهی سوزاندم…

شنبه 27 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

من عاشق این شهرم ....

شهری که در آن به دنیا قدم گذاردم ...

اولین جای دنیا که چشم گشودم ...

و شهری که دوباره در آن ، میان بازوانت زاده شدم ...!

شهری که میدانهایش ، گوشه کنارش ، ملتهب بوسه های من و توست ...


صاعقه ای آتشین از طعم گس و ترش لبانت ...!

شهری که تمام خیابانهایش پر شده از جا پای قدم های ما ...

نه سایه به سایه ...

بلکه شانه به شانه ...!

جمعه 26 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

رسم خوب ها همین است

حرف آمدنشان شادت می کند

و ماندنشان

با دلت چنان می کند

که هنوز نرفته

دلتنگشان می شوی . . .

جمعه 26 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

گُفتــــــــ :مَـــرا فَــرامــوش کُـטּ اَمّـــا نَــدانستـــــ
ڪـﮧ
اَصــلـاً اَرزش ِ بـﮧ یــاد مـــانـدَטּ رآ نَــداشتـــــــ

چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

تسلیت...

گویند “می” نمی شود از راه گوش خورد

من “یا حسین” می شنوم مست می شوم . . .

آغاز دهه محرم تسلیت باد

سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

میترسیدم...

سخت میترسیدم از اینکه من از نژاد شیشه باشم و شکستنی …

او از نژاد جاده باشد و رفتنی …

آری روزها گذشت ؛

همان شد :

او رفت و من شکستم

دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

دلم میخواست...

دلم می خواست یکی رو داشتم ،
بعضی وقتا که مردم خستم می کردن ،
میومد کنارمو دستاش رو می گذاشت دو طرف ِ صورتم
زُل می زد توو چشام ، می گفت
ببین ! تو من رو داری…

یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

مخاطب خاصم...

ﻣﺨﺎﻁﺐ ﺧﺎصـ ♥‬ـم!
ﺩﻭﺳﺘـــــﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ...
ﺯﯾـــــﺎﺩ...
ﮐﻤـــــﺶ ﮐﺮﺩی...
ﮐﻤﺘـــــﺮﺵ ﮐﺮﺩی...
ﺑﯽ ﺗﻔـــــﺎﻭﺕ ﺷﺪﻡ...
ﻻﺍﻗﻞ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻧﻔـــــﺮﺕ ﻧﺮﺳﺎن !

شنبه 20 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

اشتباه...

یکی از اشتباهات زندگی ، آدم حساب کردن اونایی که آدم نبودن

هنوز هم نشدن ، بعدا هم نمیشن !

شنبه 20 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

به سلامتی....

بـــه ســــــــلامتي دختری که ؛
عوضی بازي رو بلد بود !
اما ....
هيچ وقت واسه هيچ پسری امتـــــــحانش نکرد ... !!

شنبه 20 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

جملات کوتاه جالب سری اول *عاشقم باش*

قشنگترین حرفی‌ که یه پسر می‌تونه به عشقش بزنه اینه که

عزیزم دختر بعدی که من عاشقش میشم ,دخترمون خواهد بود !!

 

توجه کردید

این زندگی‌ نیست که آدمو دلسرد می‌کنه ،

در واقع کسائی که از همه بیشتر دوسشون داریم

باعث دلسردیمون از زندگی‌ میشن !!

 

سکه را پرتاب کن ، دیگر فرقی نمی کند
شیــر سکه ی شانس ما ...
سال هاست روباه شده است

 

وقتی قبلا بهترین ها را در یک نفر دیــــده باشی ...
ســخت می توانی خوبــــی ها را در دیگری پیدا کنی!!

 

مرآ حبس كُن در آغـوشت

مَن

برای حصــآر بازوان تــو

مُجرم ترين

زندانی ام . . .


وقتی صدای خرد شدنت برای عابران آوای دل انگیزی باشد
دیگر چه فرقی میکند روزگاری برگ سبز کدامین درخت بودی

 

کــاش تــوی ایــن جاده زندگی یه تابلــو نصــب میکــردن
واســه دلخــوشــیم...!!
"" تــــــــو ""
دو کیــــلومــــتر...!

 

 

همیشه منتظر کسی باش
که تو رو با همه ی دیوونگیت و خل بازیات قبول داشته باشه
و تو رو به همه نشون بده و بگه:
این دیوونه خل..... عشق و جیگر منه!!

 

منتظر نظراتتون واسه ادامه ســـــــری بعدی هستیم

 


جمعه 19 آبان 1391برچسب:تکه شعر عای عاشقانه, شعر های عاشقانه جملات کوتاه عاشقانه ,

  توسط   |
 

میگم خداحافظ...

میگمــ خداحافظ 

کهـ تو چشمــ تـَر کنی و بگـــی:

کجــآ؟ مگه دستــِ خودتهـ این اومدن و رفتن؟

کهـ سفت بغلمــ کنی و بــگی:


هیچ رفتــنی تو کار نیستــ


همین جـآ " به دلتـــ اشاره کنی" جاتهـ تا همیشه

آخرِ سرش محکمــ بگی: شیر فهم شد؟؟

و مَن، دل ضعفهـ بگیرم از این همه عاشقانهـ های ِ محکمت!!! 

پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

هرگز نیا...

قــول بــده کــه خــواهــی آمــد
امــا هــرگــز نیــا!
اگــر بیــایــی
هــمه چیــز خــراب می شــود!
دیــگر نــمی تــوانــم
اینــگونــه بــا اشتــیاق
بــه دریــا و جــاده خیــره شــوم!
مــن خــو کــرده ام
بــه ایــن انتــظار،
بــه ایــن پــرســه زدن هــا
در اسکــله و ایستــگاه!
اگــر بیــایــی
مــن چشــم بــه راه چــه کســی بمــانــم؟

پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

چــــــــــــــــــــــه خواهد شد؟؟؟

نقاب از چهره بردارم

چه خواهد شد؟

تو را بی پرده بنویسم

چه خواهد شد؟

بدون این حجاب خسته و خاکی

مرا بی سایه بنویسی

چه خواهد شد؟

نقاب از چهره میگیرم

بیا اکنون نگاهم کن

چه میبینی

من خاکستری یا یک رهای از قفس رانده

بدون این نقاب من تا کجا با خویش تنهایم

کسی هرگز نمیداند

نقابم را دگر باره به روی چهره ام دارم

نگاهم کن

ببین بی هیچ اندوهی

چه بی پروا میخندم

درست است این همانی ست که

هر که میشناسم

از من میخواهد

پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:کلمات عاشقانه ,عشقی, عاشقانه هام ,

  توسط   |
 

ღ♡ღ تــــکه شعر های عاشقانه *عاشقم باش* ღ♡ღ

خوب به چشمهایش نگاه کنید ... از نزدیک!
دستانش را بگیرید!
آنقدر نزدیکش باشید که گرمای نفس هایش را حس کنید!
خوب عطرش را بو بکشید!
موقع بوسیدنش از ته دل ببوسیدش... از ته دل ببوییدش ... از ته دل لمسش کنید!
... از ته دل نگاهش کنید ... از ته دل صدایش کنید!
از تمام لحظات با هم بودن نهایت استفاده را بکنید!
روزی می رود ...
و حسرت همه ی اینهایی که گفتم در دلتان می ماند.



شاید...
شاید برایت عجیبست این همه آرامش ام !
خودمانی بگویم ؛
به آخر خط که برسی دیگر فقط نگاه میکنی...


اسمت چی بود؟؟؟

می خواهم

بن بستهای زندگیم را

به نامت

بکنم...


تنهایی یعنی...
کسی نباشه بهت بگه:
دوستت دارم...
و بی تو نمیتونم...
تنهایی یعنی...خودت با خودت عاشقی کنی!!!
نه با هر کس و ناکسی...

 

با تو هستم اے مــرد!

زَטּ ڪـــﮧ اعتـــماد کــرد

شـِڪـــــنـنده تر مــﮯ شود

پَس حواستــــ را بیشتر جمــع ڪُטּ ...

 

بزرگ ڪہ مے شوے ، غصـہ هایت زوבتر از خودבت قـב مے کشنـב ؛

בرב هایت نیز !

غاقل از آنڪہ لبخنـבهایت را בر آلبوҐ ڪوבڪے ات جا گذاشتے ...!

 

 

برای عــآشِق شدن که بـــهانه های
ریــ ــز و درشــ ــت لازم نیست!

برای عاشــ ــق شدن کافیـست تــ ــو نگاه کنی
و من ...
لبخـ Smile ـند بزنمــ!!

منتظر سری های بعدی تــــــکه شعر های عاشقانه باشید

با نظراتتون ما را همایت کنید


پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:تکه شعر عای عاشقانه, شعر های عاشقانه ,

  توسط   |
 

ان روز کــــــــه

از آن روز که رفته ای

کارت شارژها را سیگار میخرم

و با خیابان ها حرف میزنم!

همینطوری پیش برود...

گوشیم را هم باید بفروشم،کفش بخرم...

پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:مطالب عاشقانه ,

  توسط   |
 

زنـــــــــــدگی ....

زندگي زندگي است

ديگران زندگي مي كنن كه ما عبرت بگيريم

وما زندگي مي كنيم كه ديگران عبرت بگيرن

زندگي عبرت گرفتن نيست
زندگي زندگي است
خواه با عبرت خواه با ذلت
زندگي زندگي است

پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:مطالب زیبا ,

  توسط   |
 

بیادتم...

آدمـهـآے زیآدے روی تختــ هـآے دو نفره میخوآبنـد

امـآ قشنگتـر آ
טּ استــ که

بعـضے آدمــ هآ روی تخـتـهآے یه نـفـره

بیـآد هـمــ بیـدآرنـد

پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

فصل ها...



فصل ها را پرسه زنان طي كرده ام تا به تو برسم ...

به پاييز رسيده ام...

اما ردپايي از تو نيست

آيا من از احساسم دور شده ام

و يا تو هيچ گاه در اين سياره خاكي نبوده اي؟

 

 

چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

تو می روی...

تــــو می روی !
و بـــوی عشق را به قدر نفس های من ، جــــا می گـــذاری !
من می مـــــانم !
با تنی دلتنگ ، وروحی متــــورم از دوری …
 
با حواسی از همه سو، به سوی تــــــو !
تــــــو اما …

چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

اولین ســـــــری پیامک های عاشقانه. *عاشقانه ها *

دلم برای لحظه هایی میسوزد
که بی بهانه عقلم را زیر پا گذاشتم
و احساساتم را سرپا نگه داشتم…

****************
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر
فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی
و رفتی ، بی آنکه نباشی

****************
نمـــی دانم چــــرا ؟
این روزهــــا
در جـــواب هـــرکــــه از حـــالم مـــی پرســــد
تـــا مــــی گویــــم:خوبــــــــم
چشمـــــانم
خیس مــــی شـــــود!

****************
باورم نمیشه !
به روزی رسیده ام
که خیلی راحت می گویم:
هی فلانی!
خیالی نیست
قسمتت دیگری بود
من هم
به قسمتم رسیدم
به همین سادگی

****************
خوبِ من
کاش از این فاصله حس می کردی
لحظه هایم همه از غیبت تو دلگیرند …!

****************
لزومــی نداره مــن هــمونی باشــم که تو فــکر مــیکنی
مــن هــمونی ام کــه حتی فــکرشم نــمیتونی بــکنی

****************
همیشه می گفتند ترک عادت موجب مرض است
اما اینبار موجب مرگ میشود ترک عادت
با تو بودن..

****************
تمام پرندگان شهر
از راز ما خبر دارند
از روی سیم‌های تلفن
جُم نمیخورند.
گوشی را که بر می‌داری
سیم‌ها گرم می شوند،
صدای تو که می‌پیچد
به خط می شوند،
همدیگر را می‌بوسند.

****************
برای دلم بغض ترش دم میکنم
ودر کنار ایوان چشمهای
باران خورده ام
به صرف دلتنگی دعوتش میکنم
من و او جای گرفته در یک صندلی
برای هم دلتنگی سرو میکنیم
تا نباشد روزهای بی امید هم بودن

****************
وضع نابسامانیست
بی قراری های دلم
یاد تو را
به دورترین نقطه ذهنم برده
میترسم
فراموش شوی

****************
آهای بی وفا
انگشتانت را بر دیوار تنهایی ام بکش
حتی کوتاه
میخواهم ضخامتش را حس کنی
بعد از رفتنت هیچ کس
همصحبت دل من نشد

****************
چه کار سختی از من طلب میکنند
این دلتنگی های
حل شده در بغض
فراموشی ات به دست من نیست
که این سر سختی ها تو را با من لج میکنند
بگذار فریاد بزنم
!فــــــــــــــراموش نمیــــــــــــــشوی

****************
سهمگین ترین شکست زندگی من
نداشتنت بود ،نه داشتنت به زور
باور کن
خواسته من در کنار نخواستن تو هیچ شد
همین وبس

****************
درد دارد
دوری نبودن و نرسیدن
کمی به من مرخصی بدهید
میخواهم به خودم برسم
بعد از رفتنش حسابی پریشانم

****************
میخواهم
اینبار که به دکتر رفتم
بگویم
برایم بغض رسیده بنویسد
همراه با داد اضافه
من نیاز دارم به تنها بودن
واستراحت در خیال تو

****************
بیا نقش بازی کنیم
من در آغوش تو
طلب بوسه میکنم
توهم بی هوا
در من هیچ شو
بگذار یک سکانس
با هم بودن هم اجرا کرده باشیم
****************

راست میگفتند
وقتی بروی
دیگر برنمیگردی
هر چند که من در هوای
آمدنت هم بمیرم باز تو
بی خیال من وعشق من شده ای
جوریکه انگار کسی نبود
آخرش هم نیست

****************
اشک هایم را به نخ می کشم
و تسبیحی می سازم هزار دانه
تا با آن ذکر دلگیری ام از دنیا را برایت بگویم…

****************
تنهایی ام را کســی شریک نیست
مطمــــئن باش
دست احتــــیاج به سمت تــــو که هیـــچ
به سمت خودم هم دراز نخواهم کرد…
شایـــد کــه تنهایی هایم
از تنهایی دق کنــــد

****************
موهای بلندم را
هیچ دوست نـدارم
وقتـی طناب دارم می‌شوند
بـی نـوازش دست‌های تـو

****************
میخواهم جشنی بگیرم
به وسعت وشکوه تنهایمان
شلوغش نمیکنم
من و تو حضورمان کافیست
نمیخواهم چشمی بر با هم بودنمان خیره شود
میخواهم کمی برای هم دلبری کنیم
دعوتم را قبول کن ساعت دوست داشتن ::کنار ساحل دریا

****************
چه برکتی دارد
عشقت هر روز یادم را
قلبم را خالی میکنم از احساس
اما شب چشمانم خیس یاد تو میشودند
گویی باید باور کرد هر آنکه از دیده برود
از دل رفتنی نیست

****************
نمی هراسم
از اینکه این همه دعا میکنم اما
تو نصیب باور خیالی من هم نمیشوی
میدانم لحظه ی آخر سر میرسی
درست جایکه خداوند نزدیک میشود
یادت باشد
خدا عاشقان را بی اندازه دوست دارد

****************
آهای روزگار
درست است که من
راه های نرفته زیاد دارم
اما خودت هم میدانی
با تو زیاد راه آمده ام
پس کاری کن
که ما در کنار هم
عاشقانه نفس بکشیم
دوری وجدایی بس است

****************
کنار بزن سیاه لشکر جدایی هارا
بوسه ها را صف کن
میخواهم قیامت کنی
دوباره در دلم میخواهم
دوباره عاشق شوم
وجان دهم در هوای تو
فقط کمی واقعی تر باش که خیال من باورش بشود
حضورت خیالی نیست

****************
دلخوشی هایم کم نیست
همه چیز هست برای تنها نبودن
اما
من دنبال کسی هستم برای باهم بودن
دلخوشی من زمزمه کردن نام توست
زیر لبهایم میترسم آن را هم از من دریغ کنی
آهسته در گوش خیالم بگو با دل من میمانی

****************
قهوه بی کسی هایم
به اندازه کافی تلخ است
دوست ندارم با شکر
دروغین بودنت
به خودم بنوشانمش

****************
چـه رســم تلخــی سـت
تــــو ، بــی خـــبـر از مــن
و
تمـــام مـن ، درگـــیر تــو

چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:پیامک پیامک های عاشقانه جدید ,

  توسط   |
 

اگه عشقو قبول داری بخونش-------نظر یادتون نره---------

زن وشوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند.


انها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند.



زن جوان: یواشتر برو من می ترسم


مرد جوان: نه ، اینجوری خیلی بهتره!


زن جوان: خواهش می کنم ، من خیلی میترسم


مردجوان: خوب، اما اول باید بگی دوستم داری


زن جوان: دوستت دارم ، حالامی شه یواشتر برونی


مرد جوان: مرا محکم بگیر


زن جوان: خوب، حالا می شه یواشتر برونی؟


مرد جوان: باشه ، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی


سرت بذاری، اخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه


روز بعد روزنامه ها نوشتند


برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید.در این سانحه


که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد،


یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت


مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن


جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت


و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش


رفت تا او زنده بماند


و این است عشق واقعی.
عشقی زیبا

چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:عشق واقعی عشق زیبا عشق ,

  توسط   |
 

ܓܨܓ♥داستان پسر و مادر...!ܓܨܓ♥

داﺳﺘﺎن از اﯾﻦ ﻗﺮار اﺳﺖ ﮐﻪ روزی ﭘﺴﺮکی ﭘﯿﺶ ﻣـﺎدرش ﮐـﻪ در آﺷـﭙﺰﺧﺎﻧﻪﺳﺮﮔﺮم ﭘﺨﺖ و ﭘﺰ ﺑﻮد، رﻓﺖ

و ﻧﺎﻣﻪ ای را ﮐﻪ ﺑﺮاﯾﺶ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮد ﺑﻪ او داد .

ﻣﺎدر ، ﭘﺲ از ﺧﺸﮏ ﮐـﺮدن دﺳﺘﻬﺎﯾﺶ ﺑﺎ ﭘﯿﺶ ﺑﻨﺪ ، ﻧﺎﻣﻪ را ﺧﻮاﻧﺪ . ﻣﻀﻤﻮن ﻧﺎﻣﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﺑﻮد :

۲۴۰۰ ﺗﻮﻣﺎن ‫ﺑﺮای اﺻﻼح ﭼﻤﻦ

۹۰۰ ﺗﻮﻣﺎن ‫ ﺑﺮای ﻣﺮﺗﺐ ﮐﺮدن اﺗﺎﻗﻢ در ﻃﻮل ﻫﻔﺘﻪ

۱۶۰۰ ﺗﻮﻣﺎن ‫ﺑﺮای رﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺳﻮﭘﺮ ﻣﺤﻠﻪ ﺟﻬﺖ ﺧﺮﯾﺪ ﺑﺮای ﺷﻤﺎ

۱۱۰۰ ﺗﻮﻣﺎن ‫ ﺑﺮای ﻧﮕﻬﺪاری از ﺑﺮادر ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎم ﺧﺮﯾﺪ ﺷﻤﺎ

۷۰۰ ﺗﻮﻣﺎن ‫ﺑﺮای ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮدن ﻇﺮف آﺷﻐﺎل

۲۴۰۰ ﺗﻮﻣﺎن ‫ﺑﺮای درﯾﺎﻓﺖ ﺑﺮگ » ﺻﺪآﻓﺮﯾﻦ « از ﻣﻌﻠﻢ

۵۷۰۰ ﺗﻮﻣﺎن ‫ﺑﺮای ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮدن ﺣﯿﺎط و ﺑﯿﻞ زدن ﺑﺎﻏﭽﻪ

۲۱۲۰۰ ﺗﻮﻣﺎن ﮐﻞ ﺑﺪﻫﯽ ﻣﺎدر

‫ﺑﻘﯿﻪ ﻣﺎﺟﺮا از اﯾﻦ ﻗﺮار اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎدر ﺑﻪ ﭘﺴﺮش ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺟﻮاب اﯾﺴﺘﺎده ﺑﻮد، ﻧﮕﺎﻫﯽ اﻧﺪاﺧﺖ، و ﭘﺴﺮ

‫ ﺑﻨﻈﺮم ، درﺻﺪد ﺧﻮاﻧﺪن اﻓﮑﺎر و ﺧﺎﻃﺮاﺗﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ از ذﻫﻦ ﻣﺎدر ﺧﻄﻮر ﻣﯿﮑﺮد . ﭘﺲ از ﻟﺤﻈـﻪ ای ،

‫ﻣﺎدر ﻗﻠﻢ را ﺑﺮداﺷﺖ ، ﻧﺎﻣﻪ را ﮐﻪ ﭘﺴﺮش ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮد ﺑﺮﮔﺮداﻧﺪ و ﻣﻄﺎﻟﺐ زﯾﺮ را روی آن ﻧﻮﺷﺖ :

‫ﺑﺮای ﻧﻪ ﻣﺎه ﺣﻤﻞ ﺗﻮ ، ﺗﻮﺋﯽ ﮐﻪ در درون ﻣﻦ رﺷﺪ ﻣﯿﮑﺮدی ، ﻣﺠﺎﻧﯽ .

ﺑﺮای ﺗﻤﺎﻣﯽ آن ﺷﺒﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮐﻨﺎر ﺗﻮ ﺑﯿﺪار ﻧﺸﺴﺘﻪ ام ، از ﺗﻮ ﭘﺮﺳﺘﺎری ﮐﺮده ام و ﺑﺮای ﺳﻼﻣﺘﯽ ات دﻋـﺎ ﮐﺮده ام ، ﻣﺠﺎﻧﯽ .

ﺑﺮای ﺗﻤﺎﻣﯽ روزﻫﺎی ﺳﺨﺖ ، و اﺷﮑﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ در ﺳﺎﻟﯿﺎن دراز ﻣﺴﺒﺐ آﻧﻬﺎ ﺑﻮده ای ، ﻣﺠﺎﻧﯽ .

وﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ اﯾﻨﻬﺎ را روی ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﮐﻨﯽ ، ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻋﺸﻖ و ﻋﻼﻗﻪ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ، ﻣﺠﺎﻧﯽ.

‫ﺑﺮای ﺗﻤﺎم ﺷﺒﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﺷﺎر از ﺑﯿﻢ و ﻫﺮاس ﺑﻮد ، و ﺑﺮای ﺗﻤﺎﻣﯽ آن ﻧﮕﺮاﻧﯿﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ‫راﻫﻤﺎن ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد ، ﻣﺠﺎﻧﯽ .

‫ﺑﺮای اﺳﺒﺎب ﺑﺎزﯾﻬﺎ ، ﻏﺬاﻫﺎ ، ﻟﺒﺎﺳﻬﺎ ، و ﺣﺘﯽ ﺑﺮای ﭘﺎک ﮐﺮدن دﻣﺎﻏﺖ ، ﭘﺴﺮم ، ﻣﺠﺎﻧﯽ .

و وﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ اﯾﻨﻬﺎ را روی ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﮐﻨﯽ ، ﻫﺰﯾﻨﻪ ﮐﻞ ﻋﺸﻖ واﻗﻌﯽ ، ﻣﺠﺎﻧﯽ .

‫ﺑﻠﻪ ، دوﺳﺘﺎن ، وﻗﺘﯿﮑﻪ ﭘﺴﺮک ﺧﻮاﻧﺪن ﻫﻤﻪ آن ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ را ﮐﻪ ﻣﺎدرش ﺑﺮاﯾﺶ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮد ، ﺑـﻪ ﭘﺎﯾـﺎن

رﺳﺎﻧﺪ ، داﻧﻪ ﻫﺎی درﺷﺖ اﺷﮏ از ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﭼﮑﯿﺪ . ﺳﭙﺲ ، ﺻﺎف در ﭼﺸﻤﺎن ﻣﺎدرش ﻧﮕﺮﯾﺴﺖ و‫ﮔﻔﺖ :

» ﻣﺎﻣﺎن ، ﺑﺎور ﮐﻦ ﮐﻪ دوﺳﺘﺖ دارم . « و ﺳﭙﺲ ﻗﻠﻢ را ﺑﻪ دﺳﺖ ﮔﺮﻓﺖ و ﺑﺎ ﺧﻄﯽ درﺷـﺖ زﯾـﺮ ‫دﺳﺘﺨﻂ ﻣﺎدرش ﻧﻮﺷﺖ :

>>>»»» ﮐﻞ ﻣﺒﻠﻎ درﯾﺎﻓﺖ ﺷﺪ .«««<<<

چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:داستان داستانک,

  توسط   |
 

عکـــــــــس های عاشقانـــــــــــــــــــه

 

چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:عکس هلی عاشقانه عشق عکس عاشق عشقی ,

  توسط   |
 

مطلب ارسالی ازONEPIECE

این عکس ها رو هم تقدیم میکنم به سمیرا خانـــــــــــــــــم مدیر ســـــــــــایــــــت عاشق تنها

 

 

 

 

17 آبان 1391برچسب:عکس عاشقانه عکس عشق عاشقی ,

  توسط   |
 

پدر...


 

 

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره

میفهمی پیر شده !
وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده !
وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه . . .
و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش

دلت میخواد بمیری . . .

 

 



16 آبان 1391برچسب:عاشقانه عشق مطالب عشقی ,

  توسط   |
 

میخواستم بمانم مطلب ارسالی ازONEPIECE

می خواستم بمانم،

رفتم.

می خواستم بروم،

ماندم.

نه رفتن مهم بود و نه ماندن

مهم

من بودم

که نبودم...

16 آبان 1391برچسب:عاشقانه هایم ,

  توسط   |
 

ایــــــــــــن روزا مطلب ارسالی ازONEPIECE

این روزها

کسی حوالی من

پرسه نخواهد زد

بغضم شبیه نارنجکیست

که عمل نکرده باشد

اما تو با خنده هایت

مرا خنثی می کنی.

16 آبان 1391برچسب: عاشقانه,

  توسط   |
 

این عاشقانه ها...

این عاشقانه هایی که تصویر کرده ای ...
با هیچ پاکنی محو نمی شود ...
گاهی ....
آرزو میکنم ... جای آن پیرمردی باشم ....
که همه برایش تاسف می خورند...
اما او سرخوشانه در دنیای خودش ... می خندد !!

16 آبان 1391برچسب:کلمات عاشقانه عشق,

  توسط   |
 

دکــــتـــــــــــــــــــــــ ر مطلب ارسالی ازONEPIECE

پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت:
خواهش می کنم به داد این بچه برسید. بچه ماشین بهش زد و فرار کرد.
پرستار : این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.

پیرمرد: اما من پولی ندارم
...

پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.

خواهش می کنم عملش کنید من پول و تا شب براتون میارم.

پرستار : با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.

اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت: این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.

صبح روز بعد…

همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می اندیشید...

16 آبان 1391برچسب:داستان داستانک ,

  توسط   |
 

دلم برات خیلی تنگ شده بود...مطلب ارسالی ازONEPIECE

پسرک از شادی در پوست خود نمی گنجید ...راست می گفت ...خیلی وقت بود که ندیده بودش ... دلش واسش یه ذره شده بود ...تو چشای سیاهش زل زد همون چشهایی که وقتی 15 سال بیشتر نداشت باعث شد تا پسرک عاشق شود و با تهدید
و داد و عربده بالاخره کاری کرد که با هم دوست شدن ...

دخترک نگاهی به ساعتش کرد و میون حر ف های پسرک پرید و گفت : من دیرم شده زودی باید برم خونه ... همیشه همین جشر بوده هر وقت دخترک پسرک رامی دید زود باید بر می گشت...
پسرک معطل نکرد و کادویی که برای دخترک خریده بود رو با کلی اشتیاق به دخترک داد ...
دخترک بی تفاوت بسته را گرفت و تشکری خشک و خالی کرد ... حتی کنجکاویی نکرد داخل بسته رو ببیند ...
پسرک خواست سر سخن رو باز کند که دخترک گفت : وای دیرم شد ... من دیگه برم خداحافظ ...
خداحافظی کردند و پسرک در سوگ لحظه جدایی ماتم گرفت و رفتن معشوق را نظاره کرد ...

دخترک هراسان و دل نگران بود ... در راه نیم نگاهی به بسته انداخت ... یه خرس عروسکی خوشگلی بود ... هوا دیگه داشت کم کم سر می شد و سرعت ماشین هاییکه رد می شدند ترس دخترک رو از دیر رسیدن بیشتر می کرد ...
پسره مثل همیشه چند دقیقه تاخیر داشت اما بازم مثل همیشه ریلکس بود ... دخترک سلام کرد و پسر پاسخ گفت.

دختر بی درنگ بسته را به پسر داد و نگاه پر شوقش را به نگاه پسر دوخت. پسر نیم نگاهی به بسته انداخت وگفت : مرسی ... ناگاه چشمش به نامه ای افتاد که عاشق خوش خیال دخترک برای او نوشته بود ... لبخندی زد و به رو خودش نیاورد ... چند دقیقه ای را با هم سپری کردن و باز مثل همیشه خداحافظی و نگاه ملتمس عاشقی که از لحظه ی وداع بیزار است ... این بار دخترک عاشق بود و پسره معشوق او ... معشوقی که شاید جسم اون سر قرار با 5 دقیقه تاخیر حاضر شده بود ، اما دلش از لحظه ی اول جای دیگه بود ...

کمی آن طرف تر صدای جیغ لاستیکی دخترک و پسر را متوجه یه نقطه ای در آن طرف کرد ... پسرکی در زیر چرخ های ماشین جان می داد و آخرین نگاهش دوخته شده به معشوقه ای بود که به او خیانت کرده بود...

16 آبان 1391برچسب:داستان عاشقانه, عاشقانه داستان ,

  توسط   |
 

داستان واقــــــــعی

یه روز یه پسری با دوست دخترش قرار میذاره ، دختره هر چی فکر میکنه هیچ بهانه ای واسه بیرون رفتن پیدا نمیکنه .. به مامانش میگه من امروز استخر دارم!
و به این بهونه از خونه میزنه بیرون و میره سر قرار.
سر قرار پسره ازش میپر
سه : امروز با چه بهونه ای زدی بیرون ؟
دختره هم میگه بهبهانه استخر ، پسره هم میگه خب اگه با این سرو وضع بری خونه که میفهمن!
پس بیا خونه ما سر تو خیس کن بعد برو خو
نه ..
دختره هم قبول میکنه و با هم میرن خونه پسره
دختره میره حموم تو این موقع پسره به دوستاش زنگ میزنه ..
دوستاش که میرسن هر کدومشون یکی یکی میرن توی حموم و کاراشون میکردن میومدن بیرون ..
آخرین دوستش که میره تو هر چی منتظر میمونن نه دوستش میاد بیرون نه دختره !
وقتی میرن توی حموم میبینن هر دو تای اونا رگ دستشون رو زدن و پسره با خونش نوشته بود : نامـردا . . . خواهرم بود : (

لعنت به اين دنياي كثيف .......

16 آبان 1391برچسب:دانستان واقعی(عشق کثیف,خیانت),

  توسط   |
 

تــــــــــــــــ و که نـــــــــــ ـ ـ یـستی مطلب ارسالی ازONEPIECE

تو که نیستی...

انگار دنیا نیست...

هیچ چیز و هیچ کس با من راه نمی آید در نبودت!

نه دلم و نه نفسهایم...

این جور وقت ها...

فقط چشمانم خوب اشک میریزند و...

سیگار هایم قشنگ دود میکنند!

15 آبان 1391برچسب:,

  توسط   |
 

مطلب ارسالی ازONEPIECE

خمیازه‌های کش‌دار، سیگار پشت سیگار
شب گوشه‌ای به ناچار، سیگار پشت سیگار
این روح خسته هر شب، جان کندنش غریزیست
لعنت به این خودآزار، سیگار پشت سیگار
...

پای چپ جهان را، با اره‌ای بریدن
چپ پاچه‌های شلوار، سیگار پشت سیگار
در انجماد یک تخت، این لاشه منفجر شد
پاشیده شد به دیوار، سیگار پشت سیگار


بر سنگفرش کوچه، خوابیده بی‌سرانجام
این مرده کفن خوار، سیگار پشت سیگار
صد صندلی در این ختم، بی‌سرنشین کبودند
مردی تکیده بیزار، سیگار پشت سیگار

تصعید لاله گوش، با جیغ‌های رنگی
شک و شروع انکار، سیگار پشت سیگار
مردم از این رهایی، در کوچه‌های بن‌بست
انگارها نه انگار، سیگار پشت سیگار


این پنچ پنجه امشب، هم خوابگان خاکند
بدرود دست و گیتار، سیگار پشت سیگار
ماسیده شد تماشا، بر میله میله پولاد
در یک تنور نمدار، سیگار پشت سیگار


صد لنز بی‌ترحم، در چشم شهر جوشید
وین شاعران بیکار، سیگار پشت سیگار
در لابلای هر متن، این صحنه تا ابد هست
مردی به حال اقرار، سیگار پشت سیگار


اسطوره‌های خاین، در لابلای تاریخ
خوابند عین کفتار، سیگار پشت سیگار
عکس تو بود و قصّه، قاب تو بود و انکار
کوبیدمش به دیوار، سیگار پشت سیگار


مبهوت رد دودم، این شکوه‌ها قدیمیست
تسلیم اصل تکرار، سیگار پشت سیگار
کانسرو شعر سیگار، تاریخ انقضاء خورد
سه، یک، ممیز چهار، سیگار پشت سیگار


ته مانده‌های سیگار، در استکانی از چای
هاجند و واج انگار، سیگار پشت سیگار
خودکار من قدیمی‌ست، گاهی نمی‌نویسد
یک مارک بی‌خریدار، سیگار پشت سیگار

15 آبان 1391برچسب:سیگار پشت سیگار,

  توسط   |
 

خیانت...

خیانت را شاید بشود تحمل کرد....

اما جواب هر کدام از این " مگر من چه کم داشتم" های آخرش

برای ویران کردن یک زندگی کافیست....

دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

??????


چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

اما افسوس که هیچ کس نبود ...

همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...

آری با تو هستم ...!

با تویی که از کنارم گذشتی...

و حتی یک بار هم نپرسیدی،

چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!

دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

بیا...

التماست نمى کنم..
تنها مى نویسم بیا..
بیا و امشب را بى گریه کنارم باش..
مگر چه مى شود؟!

دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

تنهایی...

نه از تنهایی می ترسم و نه از تنها ماندن …
تمام ترسم از تنها بودن در کنار دیگری است !

دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

مترسک...

چه زیبا گفت مترسک:وقتی نمی شود رفت همین یک پا هم اضافیست...

دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

دنیای شما...

خاکستر سیگارم را از پنجره میتکانم
دنیای شما
زیر سیگاری من است…

سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

!!!!!!!!

بــــــا دیدنِ بـــــعضی صحـــنه هـانه حق داری داد بـــــزنی ...

نـه حـــــق داری گـــــله کنی...

چــــــون دیگـــه بــــه تـ ـو هیچ ربطی نــــداره...

بـــا دیدنِ بــــعضی صحــــنه هــا فقـــط خــُرد می شی!

یــــــه صحنه مثــل دیــــدنش بـــا یـ ـه غــــریبـــه

سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

من زنم...

من زنم...

قدرتمندترین مخلوق جهان

زیبایی از وجود من آفریده شد

من زنم،همان که خدا از آفرینشش احساس غرور می کند

سراسر احساس

آری من زنی هستم به پاکی یک کودک نوزاد

قلبم به وسعت دریا،دستانم به گرمیه خورشید

هنگامیکه خدا مرا می آفرید هدیه ای به من داد تا به انسانها نشان دهم

هدیه ام مهربانیست.

من زنم و مادر می شوم

از عشقم از احساسم از جانم گذشت می کنم وبه موجودی دیگر زندگی می بخشم و از این روست که من روزی مادر می شوم

من زنم

قابل ستایش ترین آفریده خدا....

دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

.

می ترسم از آن دخترک شلوغ و پرهیاهو ............
زنی تنها و شکسته,با سیگاری در دست باقی بماند...!

دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

دیوانه...

دیوانه نمیگوید دوستت دارم

دیوانه میرود دوست داشتن را

به هر جان کندنی

جمع میکند از هر دری

میزند زیر بغل

میریزد پای کسی

که قرار نیست بفهمد دوستش دارد

دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:,

  توسط سمیرا  |
 

 



میخواهم... این راهی که من و تو آمده ایم را... از ابتدا ویران کنم... تا هیچ کس ... به اینجایی که ما رسیده ایم ... نرسد !
elahe_eshgh1994@yahoo.com


 

 

 آخرین پست
 دل ســـــــــــــــاده مــــــــن .....مطلب ارسالی ازALI
 بــــعد از مـــــــــــــــــــرگم .......مطلب ارسالی ازALI
 000
 ...
 ...
 .....
 .............
 ...
 .......
 دل گرمی...
 ...
 ...
 ....
 خدایا...
 ....
 تو بخند...
 ........
 ....
 ........
 همیشه باید کسی باشد...
 ....
 اندوه...
 ........
 بـــــــرگــــــرد . . .
 فقط برگرد...
 می روی...
 زن...
 رفتنی...
 بغض...
 باور کن!!!
 پیر...
 اره بــــــــــخند......
 بانوی نور...
 بچگی...
 دلتنگی
 افسانه ها...
 با توام پسر جان...
 تسلیت...
 میترسیدم...
 دلم میخواست...

 

ارديبهشت 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391

 

سمیرا

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشق تنها و آدرس asheghambash.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





مدل پالتو
only for you
ستاره مشرقی
عشق آتشین من
عشقی
**((EMO))**
از ایذه چه میدانید
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

 

حمل و ترخیص خرده بار از چین
حمل و ترخیص چین
جلو پنجره اسپرت
سفارش آنلاین قلیون

 

RSS 2.0
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 381
بازدید کل : 8737
تعداد مطالب : 181
تعداد نظرات : 90
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->


IranSkin go Up



Online User