وقــتی نیستـــ..!!
به قــول یکی..
یک جوریم....یکــ جـــور نا جــور......!!
دلــــــــم..!! خوب دلـــ است دیگــر .. دســت خودم کــه نیستــ..
تنگ میشود برایـــش..!!
همیـــشه به... فکــر خودش است...
هیچــ فکــر نمیکند که در نبودنـــش ... یه نفر یه جایی دلتنگــ اوست..!!
من و تو شباهت های متفاوتی باهم داریم :
هر دو شکستیم ؛ تو قلب مرا ، من غرورم را
هر دو رقصیدیم ؛ تو با دیگری ، من با سازهای تو
هر دو بازی کردیم ؛ تو با من ، من با سرنوشتم
و در آخر هر دو پی بردیم
تو به “حماقت” من ، من به “پست” بودن تو
آری ، این شباهت های متفاوت هر روز آشکارتر میشود …
دنبال کسی میگردم که توی بهار که زنگ بزنم بدون هیچ دلیل بگم: میای بریم زیر این رگبار و هوای خوش قدم بزنیم؟
در جوابم فقط بگه: نیم ساعت دیگه کجا باشم ... ؟
توی تابستون که زنگ بزنم بدون هیچ دلیل بگم:میای بریم خیابون ولیعصر از ونک تا هرجا شد قدم بزنیم؟
در جوابم فقط بگه: ناهار اونجایی که من میگم...... ...
توی پاییز زنگ بزنم بدون هیچ دلیل بگم: میای صدای ناله ی برگای سعدآباد رو در بیاریم خش خش صدا بدن؟
... در جوابم فقط بگه: دوربینتم بیار...
توی زمستون زنگ بزنم بدون هیچ دلیل بگم چنارای ولیعصر منتظرن با یه عالمه برف،
بعد با تردید بپرسم: میای که؟
در جوابم بدون مکث بگه :یه جفت دستکش میارم
فقط . یه لنگه من یه لنگه تو...
سر اینکه دستای گره شدمون توی جیب کی باشه ،
بعدا تصمیم میگیریم ... !
کـافه چی ! لحظه ایی درنگ کن ! به این بیاندیش کـه چه زیباست پیوند ِ قلبهایی که به امید ِ دیدار به این کافه می آیند ! گاهی به آن ها لبخند بزن ! در چشمان ِ مستانه یشان خیره شو ! بگو : روزگار از آن ِتان !
توی حیاط دبیرستان یه نفر یقه پیرهنم رو گرفت، فهمیده بود از خواهرش خوشم میاد!
بچهها دور ما حلقه زده بودند و فریاد می…کشیدند…….قورتش بده….
چون هیکلم بزرگ بود اون هی مشت میزد و من فقط دفاع میکردم…!
باز اون مشت می زد و من فقط و فقط دفاع میکردم
بالاخره یه خراش کوچیکی توی صورتم افتاد…
فرداش خواهرش به من گفت حد اقل تو هم یه مشت میزدی
روم نشد بهش بگم….آخه چشماش شبیه تو بود…..
تنهــایـم …
اما دلتنگ آغــوشی نیستــم…
خستــه ام …
ولـی به تکیـه گـاه نمـی اندیشــم…
چشــم هـایـم تـر هستنــد و قــرمــز…
ولــی رازی نـدارم…
چــون مدتهــاست دیگــر کسی را “خیلــی” دوست ندارم…
فقط خیلـی هـا را دوست دارم …
به سلامتــــــــي اونايــــــــي کــــــــه :
واسه دوستاشون آچار فرانسه اند ...
ولي .... حتي يه دونه انبردست هم پيدا نميشه ،
پيچهاي چشمشون رو سفت کنه !
بلکه کمتر چکه کنه ... !!!
مردانه که دلت بگیرد کدام زن میخواهد آرامت کند…؟
مردانه که بغض کنی چه زنی توانایی آرام کردنت را دارد…؟
مرد که باشی حق این ها را نداری…
مرد که باشی حق ات فقط در دل نگهداشتن است….
مرد که باشی از دور نمایِ کوهی را داری , مغرور و غمگین و تنها….
مرد که باشی شب که دلت بگیرد یک نخ سیگار روشن میکنی و خودت را پشت دودش پنهان میکنی….
تو کجایی سهراب ؟
تو کجایی سهراب ؟
آب را گل کردند
چشم ها را بستند و چه با دل کردند …
وای سهراب کجایی آخر ؟ …
زخم ها بر دل عاشق کردند
خون به چشمان شقایق کردند …
تو کجایی سهراب ؟
که همین نزدیکی عشق را دار زدند ،
همه جا سایه ی دیوار زدند …
ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش مثقالی است! ….
دل خوش سیری چند ؟
صبـــــــــــــــــر کن سهـــــــــــــــراب…!
قایقت جـــــــــــــــا دارد ؟؟!؟
می دونی چیه رفیق ؟
حکایت زندگی ما شده مث “دکمه پیرَن”
اولی رو که اشتباه بستی تا آخرش اشتباه میری …
بدبختی اینه که زمانی به اشتباهت پی می بری که رسیدی به آخرش …
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
عاشق تنها و آدرس
asheghambash.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.