گورستان با سکوتش می گوید :
سخت نگیر ، زندگی ارزش یک ثانیه اندوه را ندارد !
نظرات شما عزیزان:
nameless 
ساعت11:00---21 مهر 1391
این حکایت خیلی آموزنده است. پس با دفت بخونید .gif)
مردی از این که زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه می کرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چند تا خیابان آن طرف تر ول کرد. ولی تا به خانه رسید، دید گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین دفعه تکرار شد و مرد حسابی کلافه شده بود. بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند، از چندین پل و رودخانه پارک و غیره گذشت و بالاخره گربه را در منطقه ای پرت و دور افتاده ول کرد.
آن شب مرد به خانه بر نگشت... آخر شب زنگ زد و به زنش گفت: اون گربه خونه هست؟
زنش گفت: آره.
مرد گفت: گوشی رو بده بهش، من گم شدم!
|